آه کندز، آه من است
درد کندز، درد من است
دلم برای وطنم می سوزد
اشک در چشمم خشک شد
آه! در سینه می سوزد
این چه بدبختی است ؟
این چه خود خواهی است؟
شهر کندز در آتش است
ما در کابل در غم نان
طفل کندز برای یک لقمه نان می گرید
آیا وطن من صاحب دارد؟
آیا کسی حامی سرزمین من است؟
من از وحدت ملی گریزانم
از این نیرنگ ملی گریزانم
من از این شهرگریزانم
از این دیار پر از جنگ گریانم
دلم برای وطنم می سوزد
برای مردمی که غذا نمی یابند
پیراهنی برای پوشیدن ندارند
آبی برای خوردن نیست
خدا یا! پروردگارا!
من از تو انصاف می خواهم
درد را از سرزمین من دور کن
کندز را از دست طالبان آزاد می خواهم
منیژه
Manezha — “The Pain of Kunduz Is My Pain”
Wow Wow Wow it is very nice poem, I am really proud of you my sister jan really!!!
Please keep writing, be strong
Love you and your writing
Madia
Dear Manizha,
So wonderful to see your writing on the website!!! Beautiful work!!!
Kathy