
شادمانی
چه زیبا صبحی به من گفت سلام
بگفتم برایش علیکم سلام
چه زیبا صبحی به من گفت سلام
بگفتم برایش علیکم سلام
نه عشقی بر دلم مانده
نه رویایی بسر دارم
نه می مانم نمی دانم
قطرهی اشکی شدم روزیکه دیدم من ترا
خفته در خون بودی وافتاده زیر دست وپا
هرچه زیبا به من جلوه کند
چشم های فریبنده ی او
من فریبش نخورم.
آمد امید بردرگوشم صدا نمود.
یک خانه ی ز شور به قلبم به پا نمود.
تنم از ترس میلرزد.
مبادا دشمنم بیدارخواهد شد.
It is the height of selfishness for men, who fully appreciate the great advantages of a good education in their own lives, to deny these advantages to women.
I remembered the eternal lines of Shakespeare’s sonnet 116:
Love is not love
Which alters when it alteration finds,
Or bends with the remover to remove.