Click the play button to hear this poem.
کسی نیست تا درکم کند.
بداند که من چه میخواهم؟
کی هستم؟
همه خواسته هایت را باید قبول کنم.
مگر من برده هستم؟
من برده نیستم.
من انسان ام.
من بنده ی خدا هستم
تو هم مثل منی.
چرا مرا برده میدانی؟
بسیار درد آور است، وقتی
آرزو های داشته باشی، ولی
هرگز به آنها نرسی.
من از همه چیز خسته ام.
معنی زن بودن، دختر بودن را نمی دانم.
آزاد بودنم را چگونه حس کنم؟
همیشه اسیر بوده ام.
جوانی ام بیهوده صرف شد.
آیا فقط درد، حق من است؟
شعار این است که زن نیم پیکر جامعه است.
ولی در حقیقت در نیم جامعه ما سهم نداریم.
آن که فریاد میزند٬ زن هم حق دارد.
خود برای خواهر و همسر خویش درد آفرین است.
از زن بودن، دختر بودن خسته ام.
از این همه محدودیت خسته ام.
از این همه درد و رنج خسته ام.
کاش دختر نبودم!
سال ها است از خودم نفرت دارم.
نمی توانم باور کنم.
ظرافت من، زیبایی من، زن بودن من
برای تو، برای تو ای مرد!
شهوت انگیز است، نفرت انگیز است.
من زن هستم.
من قوی هستم.
من حق دارم زندگی کنم.
اگر در کنار تو باشم.
تو هم قوی تر می شوی ای مرد!
بلقیس
Balquis — “I Am Not a Slave, I Am a Human.” Photo by Balazs Gardi.
بلقیس عزیز: زنده باشی و پاینده با نوشتن این شعر. من فکر می کنم که عنوان شعر تان یک دنیا حرف با خود دارد. نوشته های تان صدای یک بانوی توانا را با خود دارد. صدای تان و قوت در شعر تان چیزی است که ما زنان در افغانستان نیاز داریم تا همه ما آنرا داشته باشیم. موفق باشید. پری