
خاطرات من از ماه مبارک رمضان
صنف اول مکتب بودم وهفت سالم بود تقریبا یک ماه پیش با شور و شوق منتظر ماه رمضان می بودم.
صنف اول مکتب بودم وهفت سالم بود تقریبا یک ماه پیش با شور و شوق منتظر ماه رمضان می بودم.
چه زیبا صبحی به من گفت سلام
بگفتم برایش علیکم سلام
نه عشقی بر دلم مانده
نه رویایی بسر دارم
نه می مانم نمی دانم
قطرهی اشکی شدم روزیکه دیدم من ترا
خفته در خون بودی وافتاده زیر دست وپا
هرچه زیبا به من جلوه کند
چشم های فریبنده ی او
من فریبش نخورم.
انسان از نخستین ادوار زندگی اجتماعی متوجه بازگشت و تكرار فصول شد. نیاز به دانستن زمان كاشت وبرداشت، تقویم دهقانی وزراعتی را به وجود آورد كه زمان يخبندان وموسم شکوفهها را از يکديگر جدا میکرد.
زندگی آب جاریست. لحظه هاست که مانند آب روان میروند وپشت خود را نگاه نمی کنند.
نیمه روز زمستانی بود.
رویا دراوج جوانی خود را پیر و فرسوده و با روحیهای ضعیف تصورمیکرد.